سفر دیگر به جلال آباد
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

                             بخش یـــــــــازدهم

                            

   واین بار، به حیث قوماندان عمومی جبهه شرق :

  باردیگر رییس جمهورمرا احضار می کند. دردفترش است وجبین گشاده یی دارد واگر درسیمایش به خوبی بنگری، می توانی جای پای یک شادمانی پنهانی را پیدا کنی. با وصف گرمایی که دربیرون بیداد می کند، دریشی سرمه یی رنگی به تن دارد واین طور به نظر می رسد که بعد ازپذیرفتن من، مهمان مهمی به نزدش می آید ویا درکدام محفل ویا جلسهء رسمی یی شرکت می کند. با دیدن من ازجایـش برمی خیزد، دستم را با گرمی می فشارد و می گوید : "رفیق عظیمی ! دیدی که چطور سربازان جبهه شرق، حماسه آفریدند؟ " می گویم : بلی،ازصمیم قلب این پیروزی بزرگ را برای تان تبریک می گویم " می گوید : مگر نشنیده ای که لنین می گفت : پیروز شدن چندان مشکل نیست ؛ ولی نگهداشتن پیروزی دشوار است ؟ " می گویم بلی شنیده ام " می گوید: " به همین خاطر است که ترا به صفت قوماندان عمومی جبهه شرق تعیین کرده ام ؛ زیرا بنابر معلوماتی که داریم ، دشمن گروپمان های خودرا تجدید کرده وبا قوای تازه نفسی به زودی به منظور به دست آوردن دوبارهء ثمرخیل و رسیدن به دروازه های شهر، حملات خود را از سر خواهند گرفت. از سوی دیگرسربازان ازجنگ خسته شده اند. بی نظمی ها درجبهه فراوان گردیده، فرارهای انفرادی ودسته جمعی گسترش یافته اند. خط مدافعه ازسرخ دیوار به ثمرخیل عقب آمده ومواضع واستحکامات درجبهه وجود ندارد. گروپ اوپراتیفی قبلی ماه ها درشرایط دشواروظایف خود رابه خوبی انجام داده واینک سخت خسته ومانده شده اند. جلال آباد یکی از شهرهای بزرگ افغانستان و خط مدافعه ما به مقابل پاکستان تلقی می گردد. به همین سبب به دست داشتن جلال آباد به معنی به دست داشتن کابل وازدست رفتن آن به معنی ازدست رفتن کابل محسوب می شود." بعد از جایش برمی خیزد، دستش را برای خداحافظی پیش می کند و می گوید، "چه وقت می روی ؟ " می گویم فقط تا فردا فرصت بدهید تا گروپ اوپراتیفی جدید را انتخاب کرده وبا خود ببرم. می گوید : بسیارخوب! من همیشه درخدمتت خواهم بود. چه شب وچه روز، فقط کوشش کن حتا یک موضع را ازدست ندهی.

 درجلال آباد هوا به شدت گرم است. انگار اززمین وزمان آتش برمی خیزد و آتش می بارد. یونیفورم کماندویی به تن وبدن افسران قرارگاه چسپیده وسرروی شان غرق درعرق است. اما مثل این که آنان با این وضع عادت کرده باشند، خمی بر ابرو نمی آورند وهرکسی روان است درپی کاری. پس ازآن که با جنرال دلاور وگروپ اوپراتیفی قبلی خدا حافظی می کنم، ازرییس ارکان جبهه شرق جنرال فضل احمد می خواهم تا پس ازروشنی انداختن مختصربالای وضع اوپراتیفی جبهه ونتایج تعرض متقابل، درباره تعداد وترکیب قوت های دوست ودشمن وتغییراتی که بعد ازحمله متقابل در وضعیت پدید آمده است، معلومات بدهد. او می گوید ، درحال حاضروضع درجبهه آرام است ؛ ولی این به معنی آرامش قبل از طوفان است؛ زیرا دشمن درهمین شب وروزدرنظردارد تا باردیگربا تمام امکانات خویش حمله نماید. جنرال فضل احمد درباره ترکیب قوت های مستقر درجبهه شرق چنین می گوید :

قوت های اردوی جمهوری افغانستان : قول اردوی نمبر1 (فرقه های 11 و9 و غند کوماندو)، لوای 37 کوماندو، لوای 15 زرهدار، لوای 8، لوای 88 توپچی ، جمعاً 3959 تن.

وزارت امنیت و گارد ملی : لواهای 2،3، 4 ، غند 51، غند05 امنیت، غند 2 ملیشه وقرارگاه گارد ملی همراه با امنیت دولتی ننگرهار جمعاً : 2142 تن.

وزارت داخله : سارندوی ننگرهار، و غند قومی جوزجان مربوط به رسول ( بی خدا ) جمعاً: 1319 تن.

  که درمجموع 7420 تن افسر وسرباز می گردند.

 این قوت ها با 97 چین تانک فعال، 30 عراده ماشین محاربوی ، 52 عراده زرهپوش 185 میل هاوان 82 و107 م م، 16 دستگاه بی ام 21 ، سه دستگاه اورگان، 6 دستگاه شیلکا،62 ضرب اوبوس وتوپ میل دار تقویت شده و درحال حاضر دارای دو برخ جبه خانه  اسلحه خفیف وثقیل ودو حصه صرف مواد ممر هستند. بالاترین سطح اکمال قطعات شامل جنگ از 30 الی 45 فیصد وپایین ترین سطح آن تا 20 فیصد پرسونل می باشد.

نیروهای طرف مقابل ( دشمن ) :

جنرال فضل احمد نیروهای پیاده مخالفین را 15000 تن تخمین می کند. ولی مدت ها پس از جنگ پژوهشگران رقم های متفاوتی ارایه می کنند. مثلاً مهرالدین مشید یکی ازاین پژوهشگران وابسته به جهادیان درکتاب " سال های تجاوز ومقاومت " درصفحه 106 درباره تعداد این نیروها چنین می نویسد : " درجنگ جلال آباد بیش از هفت هزارتن ازنیروهای مجاهدین سهم گرفته بودند. دراین نیرو جنگجویان داوطلب عربی و پاکستانی نیز مشارکت داشتند. آی اس آی به صورت گسترده این نیروه ها را ازلحاظ نظامی ولوژستیکی اکمال می کرد. علی الرغم پیشروی های مجاهدین تا دروازه های شهر، درپایان ماه چهارم جنگ ، قوای دولتی دوباره تا تورخم پیش آمد. تلفات مجاهدین سنگین بود. دگروال یوسف .. این تلفات را سه هزار کشته وزخمی محاسبه می کند. اما دولت نجیب الله تلفات مجاهدین را هشت هزار وانمود می کند که درمحاسبه آن دولت پانزده هزار مجاهد درحمله به جلال آباد سهم گرفته بودند. "

بنابرگزارش ماهنامه مرکز اطلاعاتی افغان اضافه از 12 هزار مجاهد دراطراف شهر جلال آباد جا به جا شده بودند. وبنا بر اظهارات یکی از قوماندانان که در صفحات پیشین نیزگفته شد، تعداد کسانی که درجنگ جلال آباد شرکت کرده بودند به ده ها هزار تن می رسید:" ... صدها نوجوان، جوان وپیرمرد تازه نفس را دیدم که بعد از سقوط ثمرخیل به طرف میدان هوایی درحرکت هستند. ..یک بار فکر کردم که شاید در درخت های فارم های غازی آباد به عوض زیتون ، نفر روییده باشد..."                                                                                                                                              این نیرو ها با اسلحه پیاده، ماشیندارهای پیکا، راکت اندازهای آر.پی جی -7، ماشیندارهای" د.ش.ک " 25تا 30 چین تانک ، 100 واحد توپ های بی پسلگد وهاوان ها، توپ های دافع هوای نوع " ز- او – 23 م م " توپ های 37 و57 م م دافع هوای جدید و هرتنظیم با 4 الی 5 دستگاه استنگر مجهز بودند.

بنابرآن تناسب قوت ها از نقطه نظر سربازان پیاده - درصورتی که به نوشته مهرالدین مشید و دگروال یوسف استناد کنیم - مساوی ؛ ولی نیرو های ما ازنقطه نظراسلحه ثقیل وتانک ها ووسایط زرهی تفوق چشمگیری داشتند. برتری دیگر قوت های رزمی جمهوری افغانستان درجبهه شرق را برتری بلا منازع قوای هوایی تشکیل می داد.

 وضعیت و موقعیت گروه ها ودسته جات طرف مقابل:

 ظاهراًعملیات طرف مقابل از سوی سه شورا ( شورا را شاید به زبان نظامی بتوان به گروپمان قوت ها تعبیر کرد. ) که دراطراف شهر موقعیت دارند، رهبری می شود؛ ولی درحقیقت این جنرالان پاکستانی اند که زیر رهبری جنرال حمید گل رییس ای اس ای  سوق واداره عمومی عملیات را به عهده دارند. این شورا ها عبارتند از شورای ثمرخیل، کامه وچپرهار دراستقامت شمال شرقی وجنوب شرقی. شورای سرخرود وخوگیانی  دراستقامت جنوب وجنوب غرب شورای خیوه که دراستقامت شمال شهر جلال آباد موقعیت دارد.

علاوه برشورا های فوق یک تعداد شوراها وگروه های دیگر نیزدراطراف شهر به منظورمسدود نمودن راه های اکمالاتی و تقسیم کردن نیروهای اردوی جمهوری افغانستان فعالیت دارند. مانند افراد انجنییر محمود یکی از قوماندانان مشهورمولوی محمد یونس خالص درمنطقه سرخکان، شورای تورغر، شورای تنگی ابریشم وشورای لته بند . به همین گونه وبه همین منظور دراطراف شهر مهترلام ولایت لغمان نیزتعدادی از دسته جات وگروه های مجاهدین جا به جا گردیده اند.

 شورا های سه گانه بنا برنوشتهء آقای حامد علمی دارای دو نوع مجاهدین می باشند : مجاهدین قرارگاه و مجاهدین خط اول. مجاهدین خط اول کسانی اند که درنزدیکترین پوسته ها وسنگرهای دولتی جا به جا شده اند.  خط اول ثمرخیل نزدیکترین سنگر به شهر است که 12 کیلومتراز شهر جلال آباد فاصله دارد. خط اول شورای خیوه در 15کیلومتری وخط اول شورای سرخرود در 1 کیلومتری مرکز شهر موقعیت دارند. شورای ثمرخیل عملیاتش را بالای پوسته های دولتی در کاریز کبیر، جزوتام های فرقه یازده در ثمرخیل، میدان هوایی، قرارگاه قول اردو( وضع الجیش پیشین فرقه یازده )، قریه جات خوش گنبد وکان وکترغی انجام می دهد که دراین صورت غند81 و پوسته "پرکند" درمقابل خط اول مجاهدین چپرهار قرار می گیرد.  همچنان در مقابل خط اول شورای سرخرود پوسته های مهم دولتی مانند شیخ مصری، خرکاران، پوسته خزانه دار، وقلعه نقیب واقع است ودر شمال پوسته های دولتیی که دربرابر وتقابل با دسته جات محاهدین قرار دارند، عبارتند از : پوسته های عبدالله خیل، پل کامه، پل خیوه و نقاط مرتفع اطراف دشت گمبیری.

بنابر گزارش مسؤولین کشف و استخبارات جبهه ، درحال حاضردراطراف شهر درحدود 10000 تن مجاهد گرد آمده اند وشهرونیروهای دولتی را ازهر طرف مورد حملات گاه هماهنگ وگاه ناهمآهنگ قرار می دهند. بیشترین این حملات از استقامت های شرقی، شرق وجنوب می باشد. مجاهدین پس از تعرض متقابل قوت های جبهه شرق با این حملات خویش توانسته اند درحدود پانزده پوسته امنیتی را ازبین برده وتصرف نمایند. از جمله پوسته های سرخ دیوار درسه کیلومتری جنوب شرقی ثمرخیل را. به نظر می رسد که ازدست رفتن پوسته ها وپیشروی نیروهای مقابل به سوی ثمرخیل تاثیر نهایت منفیی را بالای روحیه وروان سربازان وافسران جبهه وارد کرده است.

***

 روز به آخر رسیده ، جلسه اوپراتیفی در قرارگاه جبهه شرق دایر است. جنرالان وافسران قرارگاه،  قوماندانان وآمرین سیاسی  که به دور یک میز بزرگ گوش تا گوش نشسته اند، منتظر من اند. درمیان این افسران کسانی هم هستند که مرا از نزدیک ندیده وبا شیوه وروش اداره من آشنا نیستند. برخی از افسرانی هم که همین امروز با من آمده اند محتاج آشنایی بیشتر با وضعیت وحالت قوت های دوست ودشمن اند. مثلاً دگروال رحمت الله عزیزی رییس تعلیم وتربیه قوای هوایی ومدافعه هوایی که به عوض ( شاد روان ) عالم رزم به حیث نماینده قوای هوایی ومدافعه هوایی آمده است باید هرچه زودتردرخریطه کارش وضعیت وموقعیت قوت های دوست ودشمن را رسم کرده و تشریک مساعی قوای هوایی را با نیروهای زمینی تأمین کند. به ساعتم می نگرم وهمین که عقربه های ساعت روی عدد شش قرارمی گیرند ، به سوی میزجلسه می روم. جنرال فضل احمد رییس ارکان جبهه به دیگران هشدار باش می دهد ومی گوید :" دقت !" همه به پا می ایستند ومن پس ازاجرای رسم تعظیم  درچوکی ام می نشینم و امـــر می دهم تا دیگران نیز بنشینند. همه می نشینند ؛ ولی دراین میان متوجه می شوم که درچوکی دست راستم کسی ننشسته است. هنوزنپرسیده ام، چه کسی غایب است که می بینم همان آدم بلند بالایی که مانند همیشه لباس کوماندویی دربرولبخند ژوکوند گونه یی برلب دارد، خرامان خرامان به میزجلسه نزدیک می شود ، در همان چوکی می نشیند و مانند " مردی که می خندد " شروع می کند به لبخند زدن وبا ایما واشاره با سایرین سخن گفتن. اما من اگرچه ازشدت خشم می سوزم ؛ ولی با نهایت ادب واحترام به وی می گویم:" رفیق منگل ! بعد از امروز، یا درست وبه موقع وپیش ازمن درجلسه تشریف بیاورویا اصلاً درجلسه نیا! فهمیدید؟" اما این برخورد من نسبت به وی دلایل فراوان دارد : مثلاً اوبا استفاده از نام وقدرت داکتر نجیب الله خویشتن را فعال مایشاء تصور می کند و چون توانایی های ذهنی اش را در طرح دسیسه و تفتین وپرداختن به دروغ و تهدید به مصرف می رساند، بدون آن که متوجه باشد هم به خود زیان می رساند وهم به مرشدش داکتر نجیب الله مرحوم. وانگهی وی که درامور نظامی صلاحیت رهبری یک جزوتام خرد تکتیکی را هم ندارد ، حالا تصور می کند که فاتح جنگ فقط خودش است ودیگران هیچ، بنابراین با خودسری وخیره سری یا به قوماندانان امر ونهی می کند ویا درجهت تطبیق نظریاتش پافشاری می نماید وحتا  درمورد ترفیعات افسرانی که باید به رتبه جنرالی نایل شوند، دخالت می کند. سترجنرال گرییف دربارهء لت وکوب کردن ورفتار گستاخانهء منوکی منگل با جنرال اسماعیل معاون ریاست اوپراسیون وزارت دفاع، درصفحه ء 158 کتاب " افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی " چنین می نویسد: 

 " درنخستین سفرمن به جلال آباد ، معاون ریاست اداره عملیاتی ( ریاست اوپراسیون ) وزارت دفاع ، ژنرال اسماعیل ( خلقی ) که از هواداران نزدیک ژنرال تنی بود، همراه من بود. از دیدگاه حرفه یی او یکی از ورزیده ترین وکاردان ترین ژنرال های افغانی بود که با قاطعیت ودلیری درکار متمایز بود. .. اوبا خدمت درستاد ( قرارگاه ) جبهه جلال آباد به خود اجازه داد چند انتقاد ناگوارمگرعادلانه درباره کاربرد نا بخردانه نیرو ووسایل گسیل شده به جلال آباد به عمل آورد. انتقادات ژنرال اسماعیل را  بیدرنگ به ژنرال مانوکی منگل که درآن هنگام استاندار نظامی ( گورنر ژنرال ) استان ننگرهار ونمایندهء رییس جمهور درجلال آباد وکسی شبیه کمیسار سیاسی بود، گزارش دادند. پس از بازگشت به کابل من ازدیگران شنیدم که شب هنگام پیش از پرواز، ژنرال مانوکی منگل چند سرباز را به اتاق خواب ژنرال اسماعیل فرستاد که به لت وکوب وخفه کردن او پرداختند. تنها آمدن ژنرال دلاور که با بلند شدن سر وصدا به اتاق اسماعیل وارد شد، مانع کشته شدن وی گردید. متأسفانه هنگامی که من درجلال آباد بودم ، ژنرال اسماعیل دراین باره به من چیزی نگفته بود. او درکابل دلیل سکوت خود را چنین توضیح داد که واکنش تند از جانب من می توانست ( به پندار اسماعیل ) زنده گی همه را به خطر روبرو سازد. او گفت : آن ها می توانستند شیوه های مختلفی بیابند که ما نتوانیم زنده به کابل برگردیم . روز دیگر ماجرا را به رییس جمهور بازگو کردم .نجیب الله ناخشنودی خودرا نسبت به این گونه رفتار گستاخانه با ژنرالی که به دستور رییس جمهور به همراه من به جلال آباد رفته بود، ابرازکرد. من خاطر نشان شدم که به این ترتیب هم به رییس جمهور وهم به نماینده اتحاد شوروی توهین شده است. جالب این بود که این فاکت ناهنجار، واکنش تند رییس جمهور را بر نیانگیخت. او وعده داد که موضوع را بررسی کند... مگر بعد ها روشن گردید که از ژنرال منگل تنها انتقاد شفاهی کرد و ُطرفه این که پس ازچندی وی را به سمت رییس ادارهء امور سیاسی وزارت دفاع گماشت. "

   بدین ترتیب به خوبی معلوم است که آب من واو دریک جوی نمی رود ومن نمی توانم تحمل چنین آدم گستاخ وخیره سری را درآن شرایط دشوار جنگی داشته باشم. بنابراین باید به وی هشدار بدهم که حد وحدودش را بشناسد و به هیچ صورتی از صور در مسایل نظامی وامور جبهه دخالت نکند. آری باید این کاررا کرد . همین امروز وبلافاصله وپس ازختم جلسه .

 باری !  ازگزارش های آمرین صنوف مختلفه قوت ها و قوماندانان قطعات وجزوتام ها برمی آید که وضع آن طوری هم که درمرکز گزارش داده شده است، مایوس کننده نیست. زیرا هنوز قوت های ما درمواضع جدید به صورت درست جا به جا نشده بودند که معروض حملات دشمن واقع شده و درنتیجه چندین پوسته را ازدست داده اند. البته خسته گی مفرط پرسونل و اندکی بی نظمی درسازماندهی امور وتشریک مساعی ضعیف توپچی وهوایی با قوت های خط اول ودخالت اشخاصی مانند منوکی که نه صلاحیت ونه حق دادن قومانده را به نیروهای هوایی و توپچی دارند ،مزید برعلت بوده اند.

 شب با خاطرناآرام وروان پریشان می گذرد.می ترسم حملات گسترده دشمن باردیگرآغازشوند،می ترسم پوسته هارا بار دیگر بخرند، می ترسم یکی از میان ما خیانت کند. ازدسیسه وتوطئه می ترسم. از خودم هم می ترسم . ازناتوانی ها وازضعف هایم که کم نیستند،هراس دارم. می ترسم جرأت وشهامت کافی برای گرفتن تصامیم مهم نداشته باشم. می ترسم قدرت سوق واداره چنین جنگ بزرگی را نداشته باشم. می ترسم همه بگریزند ویا تسلیم شوند. به همین سبب هرچه کوشش می کنم خوابم نمی برد. نا وقت های شب است که ناگهان حرف های یکی ازنوابغ کلاسیک نظامی " کارفون کلاوزویچ "  ستراتیژیست مشهور آلمانی به یادم می آید: " بهترین دفاع حمله است ! " حرفی که بزرگان دیگری به مناسبت های مختلفی گفته اند. مثلاً لنین ویا زنده یاد ببرک کارمل. یادم است که روزی ببرک کارمل درجلسهء قوماندانان قطعات و جزوتام های اردو گفته بود : " ازنظرما تعرض می تواند یک تاکتیک جنگیی باشد، برای دفاع مطمین وشکست ناپذیر. " بلی این درست است؛ اما پیش از حمله باید قطعات را درزمین گور کرد: سنگرها باید چنان عمیق حفر شوند وبه هم ارتباط داشته باشند وپناهگاه ها چنان با مهارت ساخته شوند که  سرباز را با آغوش بازدرخود جا دهند وخانهء امن ونفوذ ناپذیری گردند برای زنده گی کردن. نه، وقت را نباید از دست داد. همین بامداد باید با رییس ارکان وآمر سیاسی و مسؤول انجنییری جبهه به خط اول بروم و ازجریان مستحکم ساختن مواضع وسنگرها شخصاً بازدید نمایم. بلی، اول سرباز را درزمین گورکن وبعد به حمله بپرداز. درآن صورت وظیفه نزدیک قطعات ما گرفتن سرخ دیوارخواهد بود و وظیفه متعاقب : بازپس گیری فارم غازی آباد و رفتن به سوی تورخم.

 بدینترتیب یک ماه تمام، وقت خود و افسران مسؤول قرارگاه جبهه و قوماندانان وآمرین سیاسی قطعات را صرف ایجاد واستحکام بخشیدن مواضع ، خندق ها، خندق های ارتباط، بلنداژها، پناهگاه های تحفظی برای پرسونل وبه وجود آوردن مواضع توپچی و ساختن دیپو های صحرایی برای مهمات می نمایم. سعی می کنم تا مواضع وسنگرها توسط تلفون های صحرایی ( سیمدار ) ارتباط داشته باشند و توسط تانک ها و توپچی میل دار تقویه گردند. برای پیگیری این امربزرگ شب ها به جبهه می روم و از جریان کار بسیار پرحجم وعظیم کندن کاری مواضع شخصاً نظارت می کنم. به تدریج چقوری ها عمیق تر و جادارترمی شوند و درپایان یکماه خط مدافعه یی به وجود می آید که  افسران به شوخی نام آن را می گذارند: "خط ماژینو "، همان خط نفوذ ناپذیری که ماژینو وزیردفاع فرانسه به طول 322 کیلومتر در دورادورفرانسه کشید و قوای هیتلر مجبور شد تا این خط را دور زده وبه بلژیک حمله کند. اما راستش این که خطوط مدافعه ما واقعاً تحکیم شده ومی توانند غیر قابل نفوذ باشند؛  فقط درصورتی که عنصر خیانت وسازش دراین خطوط نفوذ نکنند.

  درجریان این یک ماه هرقدرمرکز پافشاری می نماید تا برای گرفتن دوباره منطقه سرخ دیواراقدام کنم، کمبود مهمات و بی روحیه بودن پرسونل جبهه را بهانه کرده واز تعرض به استقامت سرخ دیوار شانه خالی می کنم.دراین میان دوسه بارسترجنرال گرییف با من ازطریق زاس تماس می گیرد ومی گوید باید هرچه زودتر سرخ دیوار گرفته شود؛ اما من به گفته های وی اهمیتی نمی دهم وصبر می کنم تا کار استحکامات خاتمه بیابد. اما همین که مطمین می شوم که دشمن هرگز نخواهد توانست ازخط تحکیم شده فعلی بگذرد وهمین که مهمات کافی ذخیره می کنم و تناسب مطلوب قوت ها را برای تعرض به وجود می آورم، امر تعرض را به استقامت سرخ دیوار می دهم.  اگرچه کوشش های ما برای گرفتن ارتفاع   " کیهان " که مرتفع ترین نقطه وحاکم ترین قله برشهر جلال آباد بود، نتیجه نمی دهد ودشمن نیز به خوبی می داند که از دست دادن آن نقطه به معنی ازدست دادن فارم ها وازدست رفتن کنترول بر شاهراه تورخم جلال آباد است، درعوض ازطرف چپ درجنب قــُلهء مذکور، دوقلــهء مهم دیگربه دسـت می آید  وقطعات ما دوباره سرخ دیواررا گرفته وقادر می شوند تا حرکات نظامی مجاهدین را تا فارم غازی آباد و رودات زیرنظر داشته باشند. دراستقامت های بهسود و چپرهارنیزمانورهای قطعات ما نتیجه می دهند و ساحه مدافعه با انکشاف تعرض دراین مناطق وسیع ترمی گردد.اگرچه یک باردیگرنیزکوشش می کنیم تا ارتفاع کلیدی کیهان را به دست آورده واین نقطه ترصد دشمن را کور کنیم؛ اما مؤفق نمی شویم.  حامد علمی درباره اهمیت این پوسته ها برای مجاهدین چنین نوشته است: "... رژیم چند بار کوشید تا نقاط ستراتیژیک را تصرف کند؛ اما ناکام شد. اگر حکومت بتواند کوه های اطراف ثمرخیل را تصرف کند، مجاهدین با مشکلات فراوان مواجه می شوند وبسیار مشکل خواهد بود تا آن ها درفارم غازی آباد اقامت کنند. ... نیروهای حکومت کابل از پیروزی های اخیر شان سخت شادمان بوده ودستگاه های تبلیغاتی حکومت کابل واقمارشوروی آن را پیروزی نهایی وسرکوب آخرین لانه های عناصرضد انــــــــقلاب می خواندند. ... " 

 به زودی پس از گرفتن دوباره سرخ دیوار وکوه های اطراف ثمرخیل  ومستحکم شدن مواضع و سنگرها، وضع اوپراتیفی درجبهه شرق بهبود قابل ملاحظه یی می یابد. زیرا نه تنها نقاط آتشی دشمن چه ازطریق هوا وچه از طریق محلات ترصد به میدان کشیده شده وبلافاصله زیرآتش های دقیق قوای توپچی  و هوایی ما قرار می گیرند؛ بل به نسبت سترواخفای دقیق ومستحکم شدن مواضع سربازان، دیگردشمن نمی تواند با هر فیری ویا انفجاری، حتی یک سرباز ویا افسری را به خاک وخون بکشاند. وانگهی میدان هوایی جلال آباد که یک هدف بزرگ وقابل دید چه از طرف روز وچه از طرف شب برای دشمن می توانست باشد ، از تیر رس گلوله های اسلحه ثقیل دشمن رهایی می یابد ومصؤونیت پروازی برای طیارات ترانسپورتی و هلیکوپتر ها تأمین می گردد. شاید به همین خاطر است که  داکتر نجیب الله هوس می کند تا پیش از سفرش به یوگوسلاویا و اشتراک درکنفرانس کشورهای غیر منسلک به جلال آباد سفر کند وبازدید ازاین جبهه داغ وخونین نبرد را نمایانگر ثبات واستقرار وضع اوپراتیفی کشور وانمود کرده وازآن استفاده وسیع تبلیغاتی نماید.

  داکتر نجیب الله همراه با شادروان غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی حوالی شام یک روز گرم پاییزی توسط هواپیمای ان – 12ترانسپورتی روسی به میدان هوایی جلال آباد فرود می آید. فقط سه ساعت می شود که از طریق رییس جدید امنیت ملی ولایت ننگرهارجنرال عبدالواحد طاقت از سفر وی به این بلاد وبازدیدش ازافسران وسربازان جبهه شرق خبر شده ام. خوب دیگر، وی رییس جمهور است و هرچه دلش خواست انجام می دهد؛ ولی آیا ضرور نبود که از این تصمیم بزرگ و آگنده ازریسک خویش قوماندان عمومی جبهه را درجریان می گذاشت و طالب مشوره می شد؟ به هرحال آن چه مسلم است این است که چه من بخواهم وچه نخواهم وی خواهد آمد واین منم که باید امنیت عام وتام وی را از لحظه یی که طیاره اش بر فراز آسمان شهر جلال آباد ظاهر می شود تا لحظه یی که به سوی کابل بازگشت می نماید تأمین کنم. آری ! دو ساعت وقت وکوهی از وظایف گوناگون . 

 سرانجام طیاره داکتر نجیب الله درآسمان شهر هویدا می گردد. شامگاهان است وهنوزتاریکی مطلق حکمفرما نشده است.اگرچه طیاره غول پیکراست وازده ها کیلومترقابل رؤیت؛ ولی بدون هیچ حادثه یی به زمین نشسته ودربرابرترمینل میدان هوایی متوقف می شود. رییس جمهور را جمعی ازدختران وپسران خردسال کودکستان ها ومکتب ها با دسته های گل استقبال می کنند. بعد با من مصافحه می کند وهمراه با من به سوی گارد تشریفاتی می رود. پس از آن به سوی یکی از پوسته هایی امنیتی یی که در جوارمیدان هوایی واقع است رفته وبا سربازان آن پوسته صحبت می نماید، با آنان غذا می خورد مشکلات شان را می شنود، به قوماندان پوسته مدال وبه سربازان یک ماهه معاش بخششی می دهد. بعد درحضور داکتر نجیب الله جلسه اوپراتیفی جبهه شرق دایرمی گردد. وی گزارش های مسؤولین صنوف مختلفه قوت ها را با دقت کامل می شنود و سوالات زیادی درمورد تعداد، ترکیب و مفکوره دشمن و اشتراک ملیشه ها وجنرالان پاکستانی و اجیران عربی می نماید. سپس با بزرگان ومتنفذین ومردم شهر جلال آباد وبرخی ازافسران وسربازان جبهه که درتالار ترمینل میدان هوایی جمع شده اند، صحبت نموده سخنرانی هیجان انگیزی می نماید وپیروزی درجنگ جلال آباد را به همه آنان تبریک می گوید. درآخرین لحظات نشان انقلاب ثور را که عالیترین نشان دولتی کشور– درآن وقت - است درسینه من تعلیق کرده وبه کابل بازمی گردد. روز دیگر با چنین دستآورد بزرگ  یعنی پیروزی دریک جنگ بزرگ جبهه یی به بلگراد پرواز می کند.

کاتیوشای سوخته :

  بدینترتیب من ماه ها درجلال آباد به حیث قوماندان عمومی جبهه شرق اجرای وظیفه می کنم. دراین مدت فرصت می یابم تا به برخی از ولسوالی ها ودهات دورونزدیک جلال آباد سفر کنم وبا مردم زحمتکش ولی ناداروغریب آن دیارآشنا شوم. شهریان شهرجلال آباد را مردم با فرهنگی می یابم که دوست دارند پسران ودختران شان به مکتب ها بروند و دروازه مکتب ها هرگز به روی اطفال شان بسته نشود. روزی گذرم به منطقه هده می افتد. هده دیگر به دست مجاهدین نیست. هده تاریخ درخشانی دارد وزمانی که از موزیم سوخته و برباد رفتهء آن دیدن می کنم ؛ به یاد روزگارانی می افتم که این موزیم که زمانی از جملهء زیباترین نیایشگاه های راهبان بودایی بود چگونه با داشتن بهترین چهره نگاری ها (پرتره ها) وآثار دیگر هنری همچون تاج الماسی درمنطقه ما می درخشید.

  هنوز اشک هایم از دیدن این همه جنایات بشری خشک نشده اند که باد پاییزی ورق پارهء مندرسی را به صورتم می کوبد. ورق پاره را می گیرم و می خواهم آن را به دور بیندارم؛ اما نمی دانم چرا دل ودستم می لرزند ونمی توانم همینطوری آن رابه دست باد بسپارم.کنجکاوی آزاردهنده یی دارم.می خواهم به آن چند سطری که به سختی قابل خواندن اند نگاه کنم. شاید قسمتی ازنامهء پسری باشد به مادرویا نامزدش یا عریضه ء سربازی برای رخصتی گرفتن . اگرچه گوشه های آن سوخته اند ومعلوم است که به درد خواندن نمی خورد؛  ولی مگر هرنوشته یی به یک بار خواندن نمی ارزد؟ با خواندن نخستین سطر پی می برم که برگی است از دفتر خاطرات سربازی که درهمین جا دراطراف همین تپه هایی که در زمانه های دور نیایشگاه راهبان بودایی بوده است رزمیده و دریکی از روزهای دشوار جنگ ، همسنگرش را ازدست داده است :

 " واسع جان ! ای تاج زیبای خاطرات من ! چگونه می توانم ترا ازیاد ببرم وآن شبی را که واپسین شب زنده گی تو بود ومن غافل بودم، فراموش کنم. یادت هست که در خندق های ارتباط خط اول چگونه زیر رگبار آتش دشمن و درکنار آن راکت انداز بیست ویک لوله یی ( منظور نویسنده دستگاه کاتیوشا یا راکت انداز ب.ام . 21 است. کاتیوشا مصغر نام کاترینای روسی است. دختری که آهنگ فولکلوریکی  برای معشوقش درسال های جنگ عمومی دوم خوانده است.این آهنگ بعد ها بسیار معروف وورد زبان هر سرباز روسی شد. این راکت انداز که توسط موتر لاری ارکاب می شود، درحقیقت راکت انداز های چندین تایی هستند که توانایی حجم عظیمی از پرتاب مواد منفجره را دریک زمان به سوی دشمن دارا می باشند. ) آتش گرفته وبه خاکستر نشسته ترا یافتم ؟  می گفتی جنگ رویداد غمباری است، بلی چنین است ؛ ولی می دانی آن شب که پیکرغرقه درخون تو شهید راه  آزادی وطن را درآغوش گرفتم چگونه عظمت وو سعت این رویداد غم انگیز را حس کردم..... (چند سطر خوانده نمی شود. ) خوب، واسع جان اگرچه حالا تو به بهشت رفته ای ؛ ولی به من بگو، تنها به من بگو که به نامزدت ، به مادرت وبه پدرت که ترا به من وبه خدا سپرده بودند چه جوابی بدهم؟" به اطراف موزیم نگاه می کنم، هیکل سوختهء کاتیوشایی را می بینم که تا هنوز درموضع آتش ایستاده و از روزگاری حکایت می کند که دراین جا نیز" جنگی در گرفت "،  ورق پاره را چهار قات می کنم وبه مثابه یادگاری ازجنگ درجیبم می گذارم که ناگهان دستم به نشان انقلاب ثور برمی خورد. به خود می لرزم و احساس می کنم که   واسع ودوستش از اعماق گورهای شان به من می گویند که مستحقین حقیقی این نشان ما هستیم نه تو.

 

                                                 بخش دوازدهم

                         تلفات وضایعات جنگ وبرخی نتیجه گیری ها


September 3rd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی